از جمعه خاطره انگیز تا نمایشگاه الکامپ تهران

با سلام به همه شرمنده باید این مطلب و جمعه می ذاشتم واستون ولی نشد به هر حال شرمنده . جمعه بچه ها گفتن که بریم نمایشگاه فوق تخصصی کامپوتر که برگزار شده من تعجب کردم که چرا همچین نمایشگاهی تو رشت داره برگزار میشه رفتیم چشتون روزه بد نبینه فقط برو بچه های زحمت کش  ادامه مطلب بخونید

ادامه مطلب ...

توپ توپم

امشب میخوام براتون ۲ تا مطلب بزارم چون very very خوشحالم . 

خوب امروز که خیلی خیلی خوب بود خبرای خوب هم که دانشگاه بود در جریانید همه رقمه . صندلی های راه رو رو اقای نوروزی که بچه ها پاتوق نندازن حالا بی خیال ما امشب دوباره به هم رسیدیم با دعوا هامون بالاخره مشکلا ت حل شد فکر بد نکنید 4 تا رفیق بودیم به دلیله برخی از مسائل از هم دور بودیم یعنی 1 از ما 4 تا دور بود خوب خدا رو شکر به کوری چشمه حسودان دوباره باهم شدیم. البته میدونید که حسن پس از عشق نافرجامش به استاد (میدونید دیگه) تصمیم گرفت که به خانم (م.م) پیشنهاد بده که البته ناگفته نماند خیلی به هم میان حالا من چه میدونم میان دیگه و اینکه من شدم 118 دانشگاه نمی دونم چرا چون همه میان از من آمار میخوان یارو اومده میگه اماره دوست دخترش و از من میخواد و اون 1 هم اومده میگه بابای فلانیچه کارست شماره دفتره بابای فلانی و جور کن و از همه جالب تر 1و بیرون خفط کردن اومده میگه از هم محلیات بپرس ببین کسی میشناستش خوب من جه میدونم برادره من به من چه . 

این عکس اول واس اتحادمونه

 

این هم عکس خبره دوم 

خوشحالی بی حدو مرز

زمانیکه فکر میکنید که ناامید هستید و مثل دیشب من شدید فقط به خدا پناه ببرید چون من دیشب خیلی داغون بودم ولی الان بی نهایت خوبم حالا اگه زمانی شد که براتون بگم چرا خوبم با دلیلش میگم این پست فقط به خاطره این بود که خوشحالی خودمو نشون بدم. فقط بدونید مربوط میشه به شخصی که من دوسش دارم و عزیزمه .

داغون تراز همیشه

امشب که دارم براتون این مطلب می نویسم خیلی داغونم انقد داغون که از خدا فقط می خوام ۱ کم آرومم کنه چون واقعا دارم عذاب می کشم امشب حس می کنم تنها ترینم تنهای تنها می خوام برم ۱ جایی فقط گریه کنم چون ..... منو ببخشید واقعا دلم شکسته و گرفته . 

روز سه شنبه خاطره انگیز

با سلام می دونم میگید الان چرا دارم مطلب پست میکنم ولی عفو بفرمایید حالا دیشب میخواستم برم پایتخت و زود خوابیدم الان که امدم براتون مطلب بذارم .چند وقتی بود که شنیده بودم تنی چند از دوستان دنبال آماره (سوالاتی در ذهنشان در مورده من )من میگشتن که من با حضوره به موقع در میادین حاضر شدم و مشتی محکم به دهانه خانم (ص. ن) کوبیدم البته بقیه دوستان نیز مستثنی نیستنا آهان بعد ساعت ۴ که شد نشستیم کلاس بچه ها مهمان و استاد هم دید که من به صورت کاملا راحت در کلاس لم دادم گفت آقا شما دانشجوی اینجا هستید و من گفتم آره و اینا اینم گفتم جهت خالی نبودن عریضه .

بچه ها همه عاقب بخیر شدن جز من

خوب خدا رو شکر همه عاقبت به خیر شدن ۱ جورایی اون از رفیق فابریکم که به .... ببخشید کسی که دوسش داشت رسید و اون ۱ که عقد کرد اون ۱ بیرون با کسی دوست شده وتریپش ازدواجیه آخ آخ اون ۱ یکی مون که وضعش داغون تره هر ۵ دقیقه به ۵ دقیقه باید میس کال بزنه البته فک نکنید(( زز)) ها نه علاقه زیاده .حسنم که هنوز به عشق نافرجام استاد (ا.م) نرسید خوب خدا رو شکر هرکس به عشقش خودش رسید ۱ جورایی جز منه بدبخت که حتی نمی دونه خوب حالا بگذریم  وارده جزییات نمی شیم دیگه آهان راستی یادم نبود واسه منم دعا کنید تو رو خدا که به ... برسم.  آره عکس دوستامه که همه رفتن جز خودم.